دیگه حال منو از من نپرسید دیگه چیزی ندارم که بگیرید حالا تنهام و از دست زمونه دلم دیگه نمیخواد که بمونه دارم میسوزم از داغ جدایی دارم میمیرم از این بی وفایی دیگه حال منو از من نپرسید دیگه چیزی ندارم که بگیرید شاید باید تمام روزها را شب و این تیرگیهارو خدایا با جون خسته ام طاقت بیارم از این دلبستگیها کم نیارم دیگه حال منو از من نپرسید دیگه چیزی ندارم که بگیرید تو این دنیا که هر کس خسته میشه میره با یک نفر دلبسته میشه تو این دنیا فقط سهم دل من شده با غم نشستن حاصل من شاید امروز و فرداس که بمیرم از این دنیا تقاصش رو بگیرم دیگه از حال من اصلا نپرسید دیگه چیزی ندارم تا بگیرید
نظرات شما عزیزان:
|